اجرای نمایش «شام آخر» در مراسم افتتاحیه المپیک پاریس که بار دیگر موضوع هجو مذهب را وارد رسانه‌ها کرد برای فرانسویان پیشینه‌ای آشنا دارد. واکنش رهبران مسیحی و شورای اسقف‌های فرانسه به توهین‌آمیز بودن این نمایش درست مانند برخورد کلیسا با فرانسوا رابله در پنج قرن پیش است.

رابله٬ نویسنده٬ راهب و پزشک فرانسوی در سال ۱۵۳۲ میلادی خالق اولین هجونامه برابر کلیسا بود.

در سالی که کتاب «شهریار» ماکیاولی راه و رسم حکومتداری را به ایتالیایی‌ها نشان ‌داد٬ رابله با خلق غول‌هایی به نام گارگانتوآ و پانتاگروئل مشغول انکار قدرت بود. سوربن و دستگاه کلیسا او را تکفیر کردند و به ارتداد محکومش کردند. شاه فرانسوای اول و مقاماتی در کلیسا هر بار او را از کیفر آتش بیرون کشیدند تا تبدیل به اولین نویسنده‌ای شود که پس از قرون وسطا از دین انتقاد می‌کند و از سوختن جان سالم به در می‌برد. حماسه بزرگ او که برخی آن را اولین رمان تاریخ بشر یاد می‌کنند پس از ۴۹۲ سال، خردادماه امسال توسط محمود مسعودی در پاریس ترجمه و توسط انتشارات وی٬ سی و دو حرف به شکل رایگان منتشر شد.

کتابی که هر چه راهبان آن را وقیح و زشت دانستند و روحانیون با آن به مخالفت برخاستند و مردم بیشتری به خواندنش راغب شدند٬ رازی آشکارا ساده در خود دارد: حرف دل مردم را می‌زند. او با تازیانه قلمش به سراغ عالمان و روحانیون خشکه مقدس بازمانده از عصر تاریکی رفت و دورویی و ریاکاری و دستگاه تفتیش عقاید کلیسا و فرمان‌های پاپ و جنگ‌طلبی حاکمان را به سخره گرفت و کاردینال‌ها را به پرخوری متهم کرد.

کتاب غول‌های او طی دو ماه٬ از فروش انجیل مقدس بیشتر شد و رابله تصمیم گرفت تا جلدهای بعدی را نیز بنویسد. او با خلق خانواده غول‌ها به براندازی صورت‌های پوسیده و قدیمی موروثی دست زد. رابله براندازی بود که تنها با سخنوری توانست پایه‌های پوسیده میراث‌های ذهنی قدیمی را خرد کند و تغییر و حرکت در جامعه‌اش به‌وجود بیاورد. او متوجه شده بود که روزگار روحانیون متحجر به سر آمده و تنها به یک تلنگر نیاز دارند تا از هم فرو بپاشند.

گارگانتوآ چگونه فرانسه را تسخیر کرد

در عصری که قزلباشان صفوی در ایران٬ شاه طهماسب را به عنوان مهدی موعود بر تخت سلطنت زیارت می‌کردند٬ در فرانسه رابله غول‌هایی اختراع کرد تا میراث دینی گذشته را از تخت قدرت به پایین بکشد. گارگانتوآ یک رمان نبود. فراخوانی بود علیه تحجری که دامنگیر فرانسویان شده بود.

از دید او چنین میراثی دیگر شایسته حیات نبود و باید طرحی نو درمی‌انداخت. از این رو به دنبال فرمی مناسب برای روایت از این دوره تاریک بود تا به داستان عامیانه گارگانتوآ رسید. او که در مردمدوستی‌ شبیه سقراط بود٬ هنگام گشت و گذار میان مردمان عامی در مزارع یا خیابان‌ها به سرگذشت غولی به این نام برخورد. غولی مهربان که بومیان معتقد بودند سنگ‌های خرد و کلان اطرافشان هنگام گذر او از زنبیلش بیرون ریخته است.

رابله به این داستان آنقدر شاخ و برگ داد تا عاقبت در اکتبر سال ۱۵۳۲ در شهر لیون به شکل رمانی درباره خانواده غول‌ها چاپ رساند. کتاب پنج جلد دارد که محمود مسعودی جلد دوم آن را ترجمه کرده و درباره زندگی گارگانتوآی تهمتن٬ پدر پانتاگروئل است. مسعودی این دومین جلد کتاب غول‌ها را از فرانسه میانه ترجمه کرده و در تمامی ۵۶ فصلی که پیش روی ما می‌گذارد به دقت تمام سعی کرده تا پانوشت‌هایی پر و پیمان و دقیق از کنایه و منظور مؤلف شوریده‌حال را به مخاطب ایرانی عرضه کند.

در ابتدای کتاب رابله به خوانندگان می‌گوید:«یاران خواننده که این کتاب را می‌خوانید٬ خود را ز هر گونه تعصبی رها گردانید٬ لغزش نخورید با خواندن...راستی را که از کمال درین نامه ٬چیزی نیاموزید مگر در باب خنده٬ از خنده نبشتن نیک‌تر تا ز گریه٬ چون که ویژه انسان است خنده.» رابله در همان ابتدا از مخاطب می‌خواهد تعصب را کنار بگذارد و در کمال فروتنی اظهار می‌دارد که چیزی از کمال در این کتاب نیست جز خنده و شوخی. او با گفتن «لغزش نخورید با خواندن» به عبارت انجیلی «خوشا به حال کسی که در من نلغزد» یا در من شک نکند٬ ناخنکی می‌زند و استفاده‌های کنایی و دو گانه از متون کتاب مقدس را آغاز می‌کند.

ترس رابله از سوزانده شدن و تکفیر٬ در برخی موارد او را به جبر نشان دادن از پشت شیشه کدر کشانده است. مانند فصل دوم که با عنوان «حباب‌های پادزهری یافته در بنایی باستانی» که چیستانی است به سبک و سیاق سده شانزدهم و هنوز معمایی حل نشده میان رابله‌شناسان باقی مانده و معنایش به درستی مشخص نیست.

در فصل‌های بعد ما با گرانگوزیه پدر گارگانتوآ و گارگامل مادرش٬ دخت شاه پروانه‌ها آشنا می‌شویم. گرانگوزیه به زنش می‌گوید:«سیرابی کمتر بخور٬ پابه‌ماهی.» زنش ۴۲۸۸ لیتر و دو چلیک و شش خمره سیرابی خورده و در گرماگرم این خوردن و نوشیدن درد زایمان او را فرا می‌گیرد و گارگانتوآ از گوش چپ مادرش به دنیا می‌آید. این تصویری که از دید مترجم٬ برگرفته از افسانه عامیانه تولد مسیح است که براساس آن مریم به شنیدن سخنان جبرئیل فرزندش را از گوش باردار شد و از همان راه نیز او را زایید. گارگانتوآ تا به دنیا می‌آید می‌گوید شراب شراب شراب و به همین دلیل نام گارگانتوآ یعنی دهان بزرگ به او می‌دهند.

او نیز همانند پسرش که بعدها نام پانتاگروئل٬ شاه تشنگان٬ لقب خواهد گرفت عطش فراوانی به نوشیدن دارد. گارگانتوآ هوش بالایی دارد و از این رو پدرش آموزش‌هایی والا برای او در نظر می‌گیرد تا روز به روز به کمال غولی خود نزدیک‌تر شود. در ادامه یک مادیان کوه پیکر او را به پاریس می‌رساند تا آموزش‌های پاریسی او آغاز شود. براساس یک افسانه‌٬ علت اینکه نیمی از سرزمین فرانسه بی‌درخت است به دلیل خرابکاری این مادیان است.

طبق کتاب٬ حشراتی که در جنگل هستند اسب را اذیت می‌کنند و مادیان دیو پیکر دم به آنها پرت می‌کند و تاخت‌کنان جنگل‌ها را نابود می‌کند. سپس در کلیسای نتردام فرود می‌آید و گارگانتوآ ناقوس‌های کلیسا را مانند زنگوله به گردن اسب می‌آویزد.

فهرستی از بازی‌های رایج در سده شانزدهم از مطالب خواندنی‌ این رمان است. بازی‌هایی که شناسایی تمام آنها امروزه مقدور نیست و ناشناخته‌اند. قاضی زنده قاضی مرده٬ زشت بدنهاد٬ قوزی درباری٬ قدیس پیدا شد٬ کرک مادام٬ رفیق کیسه تو به من قرض بده٬ هالویی که برد بازد٬ بچه جن از این جمله‌اند. گارگانتوآ در ادامه با جنگ‌هایی مواجه می‌شود و روشی خردمندانه و انسانی از خود به یادگار می‌گذارد تا رابله اثبات کند که همیشه مخالف جنگ بوده است. یکی از مهمترین فصل‌های کتاب که خشم علمای کلیسا را در پی داشت فصل ۳۸ کتاب است. آنجا که از گارگانتوآ می‌پرسند:«چرا راهبان اینقدر مورد نفرتند؟» جواب شامل حمله تند و تیز رابله علیه دستگاه کلیساست. او از تن‌پروری و کار نکردن راهبان اظهار تنفر و بیزاری می‌کند و سخنان تندی بیان می‌کند.

در فصل‌های انتهایی گارگانتوآ برای مقابله با فساد و ریاکاری و تزویر و جهالتی که با آن مواجه شده آکادمی بنا می‌کند تا خود نیروهایی کمال‌گرا را پرورش دهد، آکادمی‌ای به نام «دیر تِلِم» که مکانی آرمانی برای تحقق ایده‌های نیکخواهی و اومانیستی اوست. آکادمی ناقوس ندارد و زنان و مردان در کنار هم با البسه‌ای شیک- که خود رابله با زیبایی شگرف آنها را طراحی می‌کند- به فراگیری زندگی آرمانی مشغولند. بر دیوار این آموزشگاه یوتوپیایی تابلویی است که بر آن نوشته شده: کُن٬ آنچه خواهی. گویای جهان‌بینی شفاف رابله که خواستش رهایی و آزادی انسان و حرکتش به سمت خوبی‌هاست.

با این شعار است که او به سراغ مهمترین فصل کتاب یعنی فصل ۵۳ می‌رود که در آن با لحنی خشمگین خطابیه‌اش را از زبان مؤسس آکادمی تلم آغاز می‌کند؛ نهی کسانی که نباید وارد این آکادمی شوند و دعوت از کسانی که شایسته ورود به آن هستند. دو رویان و زهدفروشان و ریاکاران و دین‌فروشان و بی‌مایگان و روحانیون و مردم‌خواران و سالوسان و خرافاتیان و نعلین‌پوشان نباید وارد شوند:«گم روید فروشید سنت‌های ناراست‌تان به دیگر جایان.»

هرکس از آن ازگیل‌ها بخورد غول می‌شود

رابله که پس از خواندن دریایی از کتاب‌های معاصر و گذشتگانش به نوشتن این حکایت دست زده بود تولد غول‌های مصلح را محصول خون هابیل می‌داند. در نخستین فصل کتاب اول یعنی پانتاگروئل٬ خون هابیل باعث باروری خاک می‌شود و در نتیجه درختان بی‌اندازه بزرگ می‌شوند و ازگیل می‌دهند و مردم با خوردن آن ازگیل‌ها اندام‌شان ترقی می‌کند و اجداد گارگانتوآ به‌وجود می‌آیند.

داستان آفرینشی که رابله نوشته به قول شارلین پولینر نویسنده کتاب «رابله» حکایت وارونه هبوط انسان در سفر پیدایش است: «اگر در داستان اولیه آفرینش آدم ابوالبشر سیب را می‌خورد و به گناه درمی‌افتد در این داستان این عموزادگان سیب صحرایی خون هابیل را جذب می‌کنند و خود همچون میوه تازه‌ای عرضه می‌شوند تا در عالمی از خوش‌بینی و حسن‌نیت به مصرف برسند. هرکس از آن ازگیل‌ها بخورد غول می‌شود.»

رابله اینجا فهرستی طولانی از تبارنامه پانتاگروئل٬ شاه تشنگان را به تقلید از کتاب مقدس می‌آورد. او که خود را رویدادنویس می‌دانست همزمان سرشناس‌ترین کالبدشکاف فرانسه بود و با انتشار سومین و چهارمین و شاید پنجمین کتاب غولان٬ کالبد فرانسه بیمار را شکافت تا نوزایی موعود را رقم بزند. اولین نویسنده ادبیات انتقادی عهد رنسانس پیوسته امیدوار بود که با تخیلش بتواند مقادیری از زشتی‌های دنیا بکاهد. رابله در ادبیات ضدجنگ خود بسیار از ارسموس هلندی اومانست هم‌عصر خود بهره برد. او در کتابش در ستایش دیوانگی می‌نویسد: «جنگ چنان نابکارانه است که تنها در خور ددان است نه آدمیان.» هر چند سه دهه پس از سخنوری گارگانتوآ درباره مضرات جنگ٬ یکی از خونین‌ترین جنگ‌های اروپا میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها درگرفت و کشته و خرابی بسیار به بار آورد اما فرانسه در سده‌های بعد رابله را دریافت. رؤیای بزرگ رابله که هیچ‌گونه تعصبی نداشت جز تعصب به بی‌تعصبی و در پنج جلد کتاب غول‌وارش آشکار است، سرانجام در سده‌های بعد محقق شد.

با وجودی‌که به سبب سختی زبان٬ خواندن غول‌نگاری او برای عموم مردم ناممکن شده بود اما تأثیر سخنانش بر جامعه فرانسوی به روشنی آشکار شد. انقلاب فرانسه را مدیون روشنگری‌های پیشرو او می‌دانند. ولتر که در ابتدا قصه‌های او را یاوه‌سرایی می‌دانست او را شناخت و خود را رابله زمان نامید. فرانسویان او را در کنار بزرگانی چون مونتنی و مولیر نشاندند. رمان او تلنگری بود که توسط یک غول زده شد. غول‌هایی که جسورانه برابر امر مقدس و متحجرانش ایستادگی کردند تا ادبیات رسواگرانه و افشاگرانه در جامعه‌ای عقب مانده ظهور کند و فرانسه را متحول کند.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

جهان‌نما
خبرها
جهان‌نما
خبرها

شنیداری

پادکست‌ها